قانون!!!!

چشمهامان را بسته ایم

قانون ما عدالت اگر نباشد دردی نیست

اگر از دست روم دردی نیست

اگر از روح و تنم دل بکنم دردی نیست

همره راه تنهایی من

اگر روح از وجودت برود دردی نیست

اگر هر چه بری با خود کنی دردی نیست

دریغا که دریغی در کار است

اگر از دیده روی این درد است

اگر از شهر و دیارشان روی این درد است

اگر ازاد پرواز کنی این درد است

اگر هم پرواز شوی این ننگ است

نیاز.... اگر نیازی بر اورده شود.... دردی بر افکنده شود .....این ننگ است

میگذره و میگذره و میگذره

میگذره و میگذره و میگذره

امروز رو فدای فردا میکنیم و فردا رو فدای امروز خوشیم ولی به ظاهر . هر جا که پا میذاری فرو میریزه

کاش همه چیز به مساوات بود کاش صدای قلبم بلندتر بود تا همه میشنیدن من هم غربت لحظه های تنهایی رو میشناسم  خیلی بهتر از اونهایی که حرفشو میزنیم

خیلی وقته که دلتنگم ولی دیگه وقت سر زدن به وبلاگ و نوشتن رو نداشتم

ولی تو این مدت که از وبلاگ و نوشتن ها جدا بودم و این دنیای مجازی دیدم  چقدر اینجا ارامش هست که هیچ جا نمیشه پیدا کرد ....و....و....و....

 

گرچه همیشه دلتنگم

 گرچه در این دنیای بی وجدان سازی بد اهنگم

 اگر چه این بی وجدان  بد روزگاریست 

گرچه این دل بی امان نالان است 

گرچه هر روز و شبم یاد و خاطرات روزگارماست

اگر هر روز لرزه بر اندام ماست

شکر که همچنان توان از ان ماست

شکر که ایستاده ایم و  پایداری از ان ماست